قسم
نویسه گردانی:
QSM
قسم . [ ق َ ] (ع اِ، اِمص ) عطا و دهش . (منتهی الارب ). عطاء. (اقرب الموارد). و به این معنی جمع ندارد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رای . || شک و تردد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). تردید. (ناظم الاطباء). || باران . || آب . || قدر و اندازه ٔ هر چیزی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خلق . || عادت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و در این دو معنی اخیر به کسر قاف نیز آمده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قِسْم شود.
- حصاةالقسم ؛ سنگریزه ها است که در ظرفی گذارند و آب بر آن پاشند به قدری که بپوشند آن را، و این هنگامی است که در سفر هستند و آب کم است و بدین وسیله آن را بین خود تقسیم کنند تا هر کس به اندازه ٔ دیگری سهم خود را برد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
راست قسم . [ ق ِ ] (ص مرکب ) دو یا چند کس که سهم و قسمت شان از یک چیز مساوی و برابر باشد : ندارد ز ما کس ز کس مال بیش همه راست قسمیم در ...
حروف قسم . [ ح ُ ف ِ ق َ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در دستور زبان عربی مانند «و، ت » که چون بر سر کلمه ای درآیند آخر آنرا نیز مجرور سازند، ...
قسم دادن . [ ق َ س َ دَ ] (مص مرکب ) سوگند دادن . از کسی سوگند خواستن . نِشْدَت .
قسم و آیه . [ ق َ س َ م ُ ی َ / ی ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )برای اثبات امری قسم خوردن و به آیه ٔ قرآن استشهاد کردن . اگر کسی برای قبولاندن...
قسم خوردن . [ ق َ س َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) سوگند یاد کردن . سوگند خوردن : خورده قسم اختران به پاداشم بسته کمر آسمان به پیکارم .مسعود...
در گویش لری مردم ممسنی از شهرستان های استان پارس مردم برای سوگند یاد کردن به اجاق قسم می خوردند و میگفتند " به اجاقت قسم " که بی گمان این گونه سوگند د...
قسم یاد کردن . [ق َ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سوگند خوردن . قسم خوردن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
قصم . [ ق َ ] (ع مص ) شکستن و جدا کردن ، یا شکستن بی جدائی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قصمه قصماً؛ کسره و ابانه ، و قیل کسره و ان لم ی...
قصم . [ ق َ ] (ع اِ) پاره ٔ شکسته و جداشده .(منتهی الارب ). || (اِمص ) (اصطلاح عروض ) اجتماع خَرْم و عَصْب است در مفاعلتن که واقع است در ا...