قصبة
نویسه گردانی:
QṢB
قصبة. [ ق َ ص َ ب َ ] (ع اِ) بندآب . یکی قِصاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قِصاب شود. || یکی قَصَب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یک نی . (مهذب الاسماء). رجوع به قصب شود. || چاه نوکنده . || کوشک یا درون آن . || شهر یا معظم شهرها. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || افضل و بزرگ شهر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). عاصمه و پایتخت : تبریز قصبه ٔ آذربایجان و قرطبه قصبه ٔ اندلس است . (حدود العالم ). || ده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). وسط ده . (اقرب الموارد). در استعمال امروز جائی است بزرگتر از ده و خردتر از شهر. || توک موی پیچیده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || هر استخوان بامغز. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
قصبه معمره . [ ق ُ ب َ م ُ ع َم ْ م َ رَ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای آبادان است .این بخش را سابقاً حاجی سلطان مینامیده اند به واسطه ٔ وجود نخلست...
قصبه منیعات . [ ق ُ ب َ م َ] (اِخ ) دهی است از دهستان خیران بخش مرکزی شهرستان خرمشهر واقع در 12 هزارگزی شمال خاوری خرمشهر. موقعجغرافیایی آن ...
قصبه ٔ صغری . [ ق َ ص َ ب َ / ب ِ ی ِ ص ُ را ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن را به تازی شظیه نیز گویند و آن استخوانی است باریک و بلند واقع در جان...
قصبه ٔ کبری . [ ق َ ص َ ب َ / ب ِ ی ِ ک ُ را ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در طرف انسی ساق واقع و آن را جسمی و دو سر است . جسم آن سه سطح و سه کن...
قصبه و توابع. [ ق َ ص َ ب َ وَ ت َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند در 34 هزارگزی خاور خوسف . موقع جغرافیایی آن...