قصر
نویسه گردانی:
QṢR
قصر. [ ق َ ص َ ] (ع اِ) ج ِ قَصَرة. رجوع به قصرة شود. || (مص ) خشک گردن گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قصر البعیر (و غیره ) قصراً؛ یبس عنقه . (اقرب الموارد). دردگین بن گردن گشتن . (منتهی الارب ). || شکایت کردن از خشکی گردن : قصر الرجل ؛ اشتکی ذلک . (اقرب الموارد). || (اِمص ) تقصیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). از عیوب خلقی اسب است ، و آن غلظتی است در گردن آن . (صبح الاعشی ج 2 ص 25). || خشکی در گردن . || (اِ) آنچه در پرویزن بماند بعدِ بیختن . || اسپست که به اول کوفتن برآید. || پوست بالای دانه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || لغتی است در قَصْر. (اقرب الموارد). || بیخ خرمابن . (منتهی الارب ). || گردن مردم . || گردن شتر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بیخ درخت و باقیمانده ٔ از بیخ . (منتهی الارب ). الشجر العظام ، و قیل بقایاها. (اقرب الموارد). رجوع به قصرة شود.
واژه های همانند
۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
غسر. [ غ َ ] (ع مص ) برجستن گشن بی خواهش ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ): غسر الفحل الناقة؛ ضربها علی غیر ضبعة. (قطر المحیط). || سخت گرفتن ...
غسر. [ غ َ س َ ] (ع اِ)آنچه باد در پارگین اندازد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی که باد در غدیر اندازد. (از اقرب الموارد).
غسر. [ غ َ س ِ ] (ع ص )کار درهم آمیخته و مشتبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
گریختن گاو یا گوسفند ماده از زیر گاو یا گوسفند نر در طول یک دورهی پرواربندی. در محاوره در زمان "گریختن از یک مهلکه" به کار می رود.
نگاه کنید به قسر