اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قصم

نویسه گردانی: QṢM
قصم . [ ق َ ص َ ] (ع اِمص ) شکستگی دندان پیشین . || (اِ) تخم ملخ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
قصم . [ ق َ ] (ع مص ) شکستن و جدا کردن ، یا شکستن بی جدائی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قصمه قصماً؛ کسره و ابانه ، و قیل کسره و ان لم ی...
قصم . [ ق َ ] (ع اِ) پاره ٔ شکسته و جداشده .(منتهی الارب ). || (اِمص ) (اصطلاح عروض ) اجتماع خَرْم و عَصْب است در مفاعلتن که واقع است در ا...
قصم . [ ق ِ ] (ع اِ) اصل چراگاه . (منتهی الارب ).اصل المراتع. (اقرب الموارد). رجوع به قَصْم شود.
قصم . [ ق َ ص ِ ] (ع ص ) زودشکن . (منتهی الارب ). سریعالانکسار. (اقرب الموارد): رجل قصم . (منتهی الارب ).
قصم . [ ق ُ ص َ ] (ع ص ) آنکه بشکند و پاره کند هر چیز را که بیند. (منتهی الارب ). من یحطم کل ما یَلْقاه ُ. (اقرب الموارد).
قصم . [ ق ُ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ قصیمة.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قصیمة شود.
قصم . [ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَصْماء. (منتهی الارب ). رجوع به قصماء شود.
ضمانت قراردادن یک وجود یا یک چیز مقدس یا یک ارزش اخلاقی شناخته شده، برای اطمینان دادن به کسی برای انجام دادن یا ندادن کاری یا گفتن یا نگفتن چیزی یا تأ...
قثم . [ ق َ ث َ ] (ع مص ) به یک بار مال نیکو و جید دادن . گویند: قثم له من المال قثما؛ به یک بار مال نیکو و جید داد او را. || قَثَمَه ؛ ف...
قثم . [ ق ُ ث َ ] (ع ص ) مرد بسیار بخشش و دهش . || گردآورنده ٔزن و فرزند و عیال . || مرد جمعکننده ٔ بدی و شر ۞ . || (اِ)کفتار نر. (منتهی ال...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.