قط
نویسه گردانی:
QṬ
قط. [ ق ِطط ] (ع اِ) نصیب . (اقرب الموارد). بهره . (منتهی الارب ) : و قالوا ربنا عجل لنا قِطَّنا قبل یوم الحساب . (قرآن 16/38). || چک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نامه . (منتهی الارب ). || دفتر حساب . ج ، قُطوط. || گربه ٔ نر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، قِطاط، قَطَطة. (منتهی الارب ). || ساعتی از شب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
قت . [ ق َت ت ] (ع اِ)یونجه . (ناظم الاطباء). اسپست تر یا اسپست خشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فصفصه و بقولی خشک آن . (از ا...
غت . [ غ ُ / غ َ ] (ص ) احمق . ابله . (برهان قاطع) (فرهنگ اوبهی ). جاهل و نادان . (برهان قاطع). گول . (آنندراج ) (انجمن آرا) : هست با فضل شیخ ...
غت . [ غ َت ت ] (ع مص ) رنجانیدن کسی را در کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ): غته بالامر غتّاً. (منتهی الارب ). || غت در آب ؛ غوطه دادن کسی ...
غت-م . [ غ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اغتم . (منتهی الارب ).
شونه قت بین . [ ن َ / ن ِ ق َ ] (اِ مرکب ) هدهد به لهجه ٔ طبری . (یادداشت مؤلف ). در خراسان شونه سر گویند. شانه بسر. پوپک .