اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قطره

نویسه گردانی: QṬRH
قطره . [ ق َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) یکی قطر. (منتهی الارب ). واحدة القطر،ای النقطة. (اقرب الموارد). پاره ٔ آب که از جائی چکد، و گره از تشبیهات آن است . (آنندراج ) :
هر نفسی بر دل آن پاکزاد
چون گره قطره نبودش گشاد.

طاهر وحید (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
قطره فشاندن . [ ق َ رَ/ رِ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) قطره زدن : به راه دوست چو سالک شدیم قطره فشان نشان آبله در راه جستجو شستیم .سالک یزد...
قطره برداشتن . [ ق َ رَ / رِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) قطره زدن . (آنندراج ). تند رفتن : ندارد آن درازی ره که سالک قطره برداردفضای هر دو عالم ک...
قطرة. [ ق ُ رَ ] (ع ص ) اندک و هیچکاره . الشی ٔ التافِه ُ الیسیر الخسیس . (اقرب الموارد).
غتره . [ غ َ ت ِرْ رَ ] ۞ (اِ) در بعض لهجه های فارسی : خرد. بسیار خرد: یک غتره صابون .
قترة. [ ق َ رَ] (ع اِ) یکی قتر. (اقرب الموارد). رجوع به قتر شود. || گرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قترة. [ ق َ ت َ رَ ] (ع اِ) گرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، قَتَر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قول خدای : ترهقها قَتَرَة. (قرآن 41/8...
قترة. [ ق ُ رَ ] (ع اِ) کازه ٔ صیاد. (منتهی الارب ). ناموس صائد و آن چیزی است که مانند خانه آن را بنا کنند تا در آن برای شکار پنهان شوند و...
قترة. [ ق ِ رَ ] (ع اِ) نوع . و فی الصحاح القترة و السروة واحد. (اقرب الموارد). رجوع به سروه شود.
قترة. [ ق ِ رَ ] (ع اِ) (ابن ...) مار ریزه ای است بد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، بنات قتره . (اقرب الموارد).
قترة. [ ق ِرَ ] (اِخ ) (ابو...) کنیه ٔ ابلیس لعنةاﷲ علیه . یا علم است مر شیطان را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.