قطن
نویسه گردانی:
QṬN
قطن . [ ق ُ ] (ع اِ) پنبه ، و آن از درختهای صغار است و گاه بزرگ شود و تا بیست سال باقی باشد. ضماد برگ آن مطبوخ ، درد مفاصل حار و بارد را نافع و با روغن گل جهت نقرس بی عدیل ، و مغز پنبه دانه ملین مسخن و با سکنجبین در محرورین و با دارچینی در مبرودین به غایت مبهی و روغن تخم آن نافع سرفه و مغص .(منتهی الارب ). اسم جنس است و قطعه ای از آن قطنة است و گاه به اَقطان جمع بسته میشود. (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
قطن . [ ق َ طَ ] (اِخ ) ابن کعب . از محدثان است . (منتهی الارب ).
قطن . [ ق َ طَ ] (اِخ ) ابن وهب . از محدثان است . (منتهی الارب ).
قطن . [ ق َ طَ ] (اِخ ) ابن یسیر. از محدثان است . (منتهی الارب ).
دردی که در پهنه پشت پدید آید(دردپشت سر) خلاصه التجارب باب پنجم بهاء الدوله رازی
قطن آباد. [ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابورواقع در 6 هزارگزی باختر نیشابور. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است و...
قتن . [ ق َ ت َ ] (ع اِ) ماهی ای است پهن به اندازه ٔ پنجه . (منتهی الارب ).