گفتگو درباره واژه گزارش تخلف قطن نویسه گردانی: QṬN قطن . [ ق ُ طُن ن ] (ع اِ) پنبه . (منتهی الارب ). و آن از درختهای صغار است و گاهی کلان باشد و تا بیست سال باقی بماند. (آنندراج ) : کأن ّ مجری دمعهاالمستن قُطُنﱡه ُ من اجود القطن . راجز.و تشدید به خاطر ضرورت شعر است . (اقرب الموارد). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی قطن قطن . [ ق َ طَ ] (اِخ ) ابن کعب . از محدثان است . (منتهی الارب ). قطن قطن . [ ق َ طَ ] (اِخ ) ابن وهب . از محدثان است . (منتهی الارب ). قطن قطن . [ ق َ طَ ] (اِخ ) ابن یسیر. از محدثان است . (منتهی الارب ). قطن دردی که در پهنه پشت پدید آید(دردپشت سر) خلاصه التجارب باب پنجم بهاء الدوله رازی قطن آباد قطن آباد. [ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابورواقع در 6 هزارگزی باختر نیشابور. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است و... قتن قتن . [ ق َ ت َ ] (ع اِ) ماهی ای است پهن به اندازه ٔ پنجه . (منتهی الارب ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود