اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قطن

نویسه گردانی: QṬN
قطن . [ ق َ طَ ] (ع مص ) منحنی شدن . (اقرب الموارد): قطن ظهره قطناً؛ منحنی شد پشت او.(اقرب الموارد). || (اِ) میان دو ران . (منتهی الارب ). مابین الورکین الی عجب الذنب . (اقرب الموارد). و صاحب العین گوید: المواضع العریض بین الثبج و العجز. (معجم البلدان ). || دمغزه ٔ مرغ . (منتهی الارب ). اصل ذنب الطائر. (اقرب الموارد). || آنچه از پشت انسان منحدر و سپس مستوی بود ۞ . (اقرب الموارد). یکی از چهار قسمت صلب تحت ظهر و فوق عجز. (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
قطن . [ ق َ طَ ] (اِخ ) ابن کعب . از محدثان است . (منتهی الارب ).
قطن . [ ق َ طَ ] (اِخ ) ابن وهب . از محدثان است . (منتهی الارب ).
قطن . [ ق َ طَ ] (اِخ ) ابن یسیر. از محدثان است . (منتهی الارب ).
دردی که در پهنه پشت پدید آید(دردپشت سر) خلاصه التجارب باب پنجم بهاء الدوله رازی
قطن آباد. [ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابورواقع در 6 هزارگزی باختر نیشابور. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است و...
قتن . [ ق َ ت َ ] (ع اِ) ماهی ای است پهن به اندازه ٔ پنجه . (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.