اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قلاب

نویسه گردانی: QLAB
قلاب . [ ق ُل ْ لا ] (اِ) خار آهنی خمیده ٔ حلقه مانند که چیزی بدان توان آویخت . (غیاث اللغات ). چنگک .
|| در اصطلاح تیراندازان ، نوعی از کشیدن کمان . (آنندراج ) :
تا پنجه به قلاب زدی سوی کمان
از زور تو خم گرفت ابروی کمان .

ملاطغرا (از آنندراج ).


|| دو آهن چون جوالدوزی ، یا دو استخوان که بدان بافند. (یادداشت مؤلف ). || آهن پاره ٔ سرتیز و کج که بدان ماهی شکار کنند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
مرغها را دام گسترده ست امواج نسیم
ماهیان را نیش قلاب است موج چشمه سار.

محمدسعید اشرف (از آنندراج ).


نه به خود میرود گرفته ٔ عشق
دیگری میبرد به قلابش .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
غلاب . [ غ َ ] (اِخ ) نام زنی .(منتهی الارب ). جده ٔ بنی غلاب از محارب بن خصفة. رجوع به تاج العروس ذیل غلب و رجوع به غلاب (بنی ...) شود.
غلاب . [ غ َل ْ لا ] (اِخ ) نام مردی . (منتهی الارب ). نام پدر خالدبن غلاب بصری است . (از انساب سمعانی ورق 413ب ). پدر خالد قرشی بصری . (تاج ...
غلاب . [ غ َ ] (اِخ ) (بنی ...) همان بنی حارث بن اوس هستند، رشاطی گوید: حارث پسر اوس بن نابغةبن غنی بن حبیب بن واثلةبن دهمان بی نصربن معاو...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.