اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قلاب

نویسه گردانی: QLAB
قلاب . [ ق َل ْ لا ] (ع ص ) گرداننده از سره به ناسره . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). || آنکه پول قلب سکه میکند. (ناظم الاطباء). آنکه بر زر قلب سکه زند. (آنندراج ) :
خموش حافظ و این نکته های چون زر سرخ
نگاه دار که قلاب شهر صراف است .

حافظ.


|| دغاباز. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
ای مرد سلامت چه شناسد روش دهر
از مهر خلیفه چه نویسد زر قلاب ؟

خاقانی .


خلاص بود و کنون قلب شد ز سکه بگشت
مزوّر آمد و خائن چو سکه ٔ قلاب .

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
غلاب . [ غ َ ] (اِخ ) نام زنی .(منتهی الارب ). جده ٔ بنی غلاب از محارب بن خصفة. رجوع به تاج العروس ذیل غلب و رجوع به غلاب (بنی ...) شود.
غلاب . [ غ َل ْ لا ] (اِخ ) نام مردی . (منتهی الارب ). نام پدر خالدبن غلاب بصری است . (از انساب سمعانی ورق 413ب ). پدر خالد قرشی بصری . (تاج ...
غلاب . [ غ َ ] (اِخ ) (بنی ...) همان بنی حارث بن اوس هستند، رشاطی گوید: حارث پسر اوس بن نابغةبن غنی بن حبیب بن واثلةبن دهمان بی نصربن معاو...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.