اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قلاح

نویسه گردانی: QLAḤ
قلاح . [ ق ُ ] (ع اِ)زردی دندان . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سبزی میان دندانهای شتر. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
قلعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد، واقع در بیست هزار و پانصد گزی شمال آغ کند و 8500گزی شوس...
قلعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نرم آب بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری ، واقع در 1000گزی جنوب بالاده . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و ...
قلعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جعفری بای ، بخش گمیشان شهرستان گنبدقابوس ، واقع در 18000گزی خاوری گمیشان و جنوب رودخانه ٔگرگان . ...
قلعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی دهستان رودبار، بخش حومه ٔ شهرستان دامغان ، واقع در 48000گزی شمال باختر دامغان ، موقع جغرافیایی آن کوهست...
قلعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج . سکنه ٔآن 50 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5...
قلعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوگان بخش خفر شهرستان جهرم ، واقع در 15 هزارگزی جنوب باختر باب انار کنار راه فرعی گوگان به خف...
قلعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت ، واقع در 83هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و سر راه مالرو ...
قلعه در سنسکریت کله تره kalatra و به معنی پشتیبان دلنشین، بچه دان یا رحم مادر است؛ یعنی جایی است که از ساکنان خود همانند رحم مادر نگهداری می کند؛ کله ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
قلعه نوح . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 7هزارگزی جنوب باختری شوشتر و 5هزارگزی باختر راه ت...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸۷ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.