قلب
نویسه گردانی:
QLB
قلب .[ ق ِ ] (ع اِ) پیه خرمابن ، یا بهترین برگ آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قُلب و قَلب شود.
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: فروین شانج farvine-ŝānj (پهلوی: fraven؛ سغدی: ŝānc)***فانکو آدینات 09163657861
قلب اندود. [ ق َ اَ ] (ن مف مرکب ) زری که در میانه ٔ او مس یا روی بود و بالای آن ملمع یا طلای نقره باشد. (آنندراج ).
قلب داران . [ ق َ ] (نف مرکب ) ج ِ قلب دار. || (اصطلاح نظامی ) جوانانی که فوج قلب به آنها استقامت داشته باشد. (آنندراج ) : کشیدند صف قلب د...
قلب الاسد. [ ق َ بُل ْ اَ س َ ] (اِخ ) ۞ یکی از کواکب صورت اسد و آن از قدر اول است . نام دیگر آن زبره است .- قلب الاسد الملکی ؛ بیرونی آ...
قلب العقرب . [ ق َ بُل ْ ع َ رَ ] (اِخ ) منزلی از منازل قمر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و آن ستاره ای است نورانی و در کنار آن دو ستاره ا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
قساوت قلب . [ ق َ وَ ت ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سخت دلی . دل سختی . سنگدلی . دل سنگی .
غلب . [ غ َ ] (ع مص ) چیره شدن . (منتهی الارب )(آنندراج ). غلبه کردن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). به معنی غ...
غلب . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) چیره شدن . (منتهی الارب ). غلبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). در آیه ٔ شریفه ٔ : «و هم من بعد غلبهم سیغلبون ». (قرآن ...
غلب . [ غ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَغلَب . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج العروس ). ستبرگردنان .(از ترجمان علامه ٔ جرجانی ). رجوع به ا...