قلت
نویسه گردانی:
QLT
قلت . [ ق َ ] (ع اِ) مغاکی در کوه که آب در وی گرد آید. ج ، قِلات . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ابرد من ماء القلت و القلات . (اقرب الموارد).
- قلت الابهام ؛ مغاک که در زیر انگشت ابهام است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
- قلت الثریدة ؛ الوقبة. (اقرب الموارد). گودای رویه ٔ خوراک که روغن در آن جمع شود.
- قلت الصدغ ؛ مغاک گیجگاه . (اقرب الموارد).
- قلت العین ؛ مغاک چشم . گوئی : غاض قلت عینه ،و هو وقبها. (اقرب الموارد).
|| (ص ) مرد کم گوشت . (منتهی الارب ): رجل قلت ؛ ای قلیل اللحم . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
قلت . [ ق َ ] (ص ) قلتبان است که دیوث و قواده و بی حمیت باشد. (آنندراج ).
قلت . [ ق َ ] (اِ) ۞ نبات الجاروس . (فرهنگ فرانسه ٔ سعید نفیسی ). نوع گیاهی است از دسته ٔ گل گاوزبان . گیاهی است که میوه اش از چهار برگه ٔ ...
قلت . [ ق َ ل َ ] (ع مص ) هلاک شدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و فعل آن ازسمع است . || (اِمص ) هلاک . (منتهی الارب ).
قلت . [ق َ ل ِ ] (ع ص ) مرد کم گوشت . (منتهی الارب ): رجل قلت ؛ ای قلیل اللحم . (اقرب الموارد). رجوع به قَلْت شود.
قلت . [ ق ِل ْ ل َ ] (ع مص ) قِلّة. نقصان . کم بودن . مقابل کثرت . رجوع به قِلّة شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
قلت هبل . [ ق َ ت ُ هَِ ب ِ ] (اِخ ) موضعی است ، و حفصی گوید در رأس العارض است . (معجم البلدان ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
غلت. یا قلت ("غ / ق " با آوای زبر) (ا) (زبان مازنی)، گذرگاه، دروازه.
قلط. [ ق َ ] (ع اِمص ) زشت رویی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).