قلعة
نویسه گردانی:
QLʽ
قلعة. [ ق ُع َ ] (ع اِ) آنچه پیشکی در بیت المال درآید بی وزن . (منتهی الارب ). || مال عاریت : بئس المال القلعة. || (ص ) مال ناپایدار. || مرد سست که چون بر او حمله و بطش کنند، نپاید. || (اِ) آنچه از درخت برکنده شود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || قُلَعة. || کوچ . (منتهی الارب ). ارتحال : الدنیا دار قلعة؛ ای ارتحال و انقلاع . نزلنا منزل قلعة؛ ای لانملکه (اقرب الموارد)؛ یعنی منزلم جای باش نیست یا ملک من نیست یا آنکه ندانم از این منزل گذرم کجا خواهد افتاد. و مجلس قلعة، مجلس که صاحبش را مرةبعداخری برخاستن ضرور افتد. (منتهی الارب ). به معنی اینکه نشیننده در آن برخیزد هرگاه گرامی تر از وی به مجلس آید. (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۸۶۶ مورد، زمان جستجو: ۳.۳۳ ثانیه
قلعه تبریزی . [ ق َ ع َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرپنیران بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 110 هزارگزی شمال خاور زرقان کنار راه فرعی...
قلعه تاسیان . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، در 38500گزی باختر مهاباد و 16500گزی خاور شوسه ٔ خانه ب...
قلعه برزند. [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه برزند بخش گرمی شهرستان اردبیل ، واقع در 12هزارگزی باختر گرمی در مسیرشوسه ٔ گرمی به اردبیل . ...
قلعه ٔبغداد. [ ق َ ع َ ی ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به اصطلاح لوطیان شکم را گویند. (آنندراج از غیاث اللغات ).
قلعه بلدان . [ ق َ ع َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چرام بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان ، واقع در یکهزارگزی شمال چرام مرکز دهستان و 22هزارگز...
قلعه بنیان . [ ق َ ع َ ب َم ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان ممسنی شهرستان کازرون ، واقع در 11هزارگزی جنوب خاوری فهلیان و 1500...
قلعه ارلیه . [ ] (اِخ ) در اندلس است و بین آن و ریاح دو روزفاصله است . رجوع به الحلل السندسیة ج 1 ص 99 شود.
قلعه افغان . [ ق َ ع َ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خانمیرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 20 هزارگزی خاور لردگان و 6 هزارگزی راه عمو...
قلعه اکبری . [ق َ ع َ اَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون ، واقع در 35 هزارگزی باختر فهلیان کنار شوسه ...
قلعه الارد. [ ق َ ع َ اَ ] (اِخ ) یکی از منازل بین راه ری تا آمل . (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 209 از المسالک و الممالک ).