قلعه
نویسه گردانی:
QLʽH
قلعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی دهستان رودبار، بخش حومه ٔ شهرستان دامغان ، واقع در 48000گزی شمال باختر دامغان ، موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیری خوش آب و هوا است . سکنه ٔ آن 1460 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات ، سیب زمینی ، چغندر، میوجات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان ، پارچه ٔ پشمی بافی است . زمستان اکثر جهت تأمین معاش و تعلیف احشام به حدود مازندران میروند و در بهار مراجعت می نمایند. راه فرعی شوسه و دبستان و پاسگاه نگهبانی و در حدود 30 باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
واژه های همانند
۸۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۹ ثانیه
قلعه حاجی علی اصغرخارستان . [ ق َ ع َ ع َ اَ غ َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دزکرد بخش مرکزی شهرستان آباده ، واقع در83هزارگزی جنوب باختر ا...
از جمله یادگارهای پر ارزش معماری ایران کاروانسراهاست که از روزگار کهن به دلایل گوناگون و ارتباطی چون جریان اقتصادی ، نظامی جغرافیایی و مذهبی بنیاد گرد...
استان اصفهان که یکی از شاهراه های اصلی جاده ابریشم نیز می باشد ، دارای کاروانسراها و قلعه های فراوان می باشد.
قلعه انوشیروان
قلعه روستای گرمه
قلع...
قلعة. [ ق َ ل َ ع َ ] (ع مص ) بر زین نتوان نشستن . || ثبات و استواری نگرفتن پای در کُشتی . || از کندی خاطر به سخن پی نبردن و نفهمیدن ....
قلعة. [ ق َ ل َ ع َ ] (ع اِ) سنگ بزرگ از کوه برکنده بیرون جسته دشوارگذار صعب المرام ، یا سنگ سطبر ضَخم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، ق...
قلعة. [ ق ُ ل ُ / ل َ ع َ ] (ع ص ) آن که بر زین ثابت نباشد و در کُشتی زود افتد. || کم فهم . || و گویند: هذا منزل قلعة؛ یعنی ناپایدار و غیرم...
قلعة. [ ق ِ ع َ ] (ع اِ) پاره ای از چیزی که به درازا شکافته . (منتهی الارب ). شقه . ج ، قِلَع. (اقرب الموارد).
قلعة. [ ق ِ ل َ ع َ ] (ع اِ) ج ِ قِلْع. (اقرب الموارد). رجوع به قِلْع شود.
قلعة. [ ق َ ع َ ] (ع اِ) توشه دان شبان . (اقرب الموارد)(منتهی الارب ). رجوع به قَلْع شود. || حصار و پناه جای بر کوه که از دشمن نگاه دارد....
قلعة. [ ق ُع َ ] (ع اِ) آنچه پیشکی در بیت المال درآید بی وزن . (منتهی الارب ). || مال عاریت : بئس المال القلعة. || (ص ) مال ناپایدار. ||...