قلقل
نویسه گردانی:
QLQL
قلقل . [ ق ِ ق ِ ] (ع اِ) گیاهی است که دانه ٔ آن سیاه باشد و نیکو در بوئیدن و نیک محرک باه خصوصاً چون کوفته به کنجد آمیخته به انگبین معجون سازند و آن را قلقلان بضم و قلاقل کعلابط نیز نامند یا آن سرد و نوع گیاه دیگر است و بیخ و ریشه ٔ آن گیاه را مغاث خوانند و عامه به غلط آن را با فاء خوانند. (منتهی الارب ). درختی است به بلندی درخت انار و بار آن دانه ای است گرد و سیاه به اندازه ٔ فلفل یا کمی بزرگتر و در آن چسبندگی و شیرینی و بوی خوش است . (اقرب الموارد). به فارسی انار دانه ٔ دشتی نامیده میشود. طبیعت آن در دوم گرم و تر با رطوبت فضلیه و بغایت مقوی باه و منعظ و مسمن بدن هر نوع که استعمال نمایند خصوصاً با کنجد ویا با نبات و یا فانید و یا عسل سرشته و مصلح حال گرده و مثانه و زایل کننده ٔ احتراق و مقدار شربت بریان کرده ٔ آن از قبیل تنقل تا یک اوقیه و از کوبیده ٔ آن تا نیم اوقیه و اکثار آن مصدع و مضر معده و مورث هیضه و مصلح آن بریان نمودن و با سکنجبین یا با قند و عسل خوردن ، بدل آن به وزن آن ابهل و چهار دانگ آن مغز تخم خیار است . (مخزن الادویه ). نباتی است شبیه به نبات کنب و چوب او مایل به سرخی و شاخها دراز و ثمرش مستدیر و بزرگتر از فلفل و املس و بیرون او مایل بسیاهی و مغز او با حلاوت و اندک لزوجت و پوست ساق او قوی تر از پوست کنب و گلش مایل به سفیدی و مستعمل از اودانه ٔ اوست و بعضی او را حب السمنه دانسته اند در دوم گرم و تر و بغایت مبهی خصوصاً با کنجد و نبات و مسمن بدن و قدر شربتش تا یک وقیه و مصدع و مصلحش بو دادن او و استعمال سکنجبین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
قلقل . [ ق ُ ق ُ ] (ع ص ) مرد سبک روح و ظریف را گویند. (برهان ). مرد چست سبک روح . (منتهی الارب ). || خفیف در سفر. (اقرب الموارد). || اسب س...
قلقل . [ ق ِ ق َ ] (ع اِ) نام درخت انار صحرایی است و آن را قلاقل و قلقلان هم میگویند. (برهان ). ۞
قلقل . [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فریم ، بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری ، واقع در 2000گزی باختر کهنه ده . موقع جغرافیایی آن دشت و هوای ...
قلقل . [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرم رود شهرستان تویسرکان ، واقع در 24 هزارگزی شمال باختر تویسرکان و 6 هزارگزی جنوب باختر اشتران ....
قلقل رود. [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای سه گانه ٔ شهرستان تویسرکان این دهستان در جنوب شهرستان واقع و محدود است از شمال به دهستان...
قلقل رود. [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) نام رودی است به تویسرکان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
قلقل آباد. [ ق ُ ق ُ ](اِخ ) دهی است از دهستان پیشخور بخش رزن شهرستان همدان ، واقع در 43هزارگزی جنوب خاوری رزن و یک هزارگزی تجرک . موقع جغر...
قلقل خوردن . [ ق ِ ق ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) گردیدن چیزی مدور و کنایه از رفتن کوتاه بالای فربه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به غلغل خورد...
غلغل . [ غ ُ غ ُ ] (اِ صوت ) شوریدن بلبلان و مرغان را گویند در حالت مستی . (برهان قاطع). نام آواز بلبلان چون بسیار باشند. آواز مرغان بسیار : ...
غلغل . [ غ َ غ َ] (ع اِ) عرق الشجر اذا امعن فی الارض ؛ ریشه ٔ درخت که در زمین استوار گردد. ج ، غَلاغِل . (اقرب الموارد).