قمر
نویسه گردانی:
QMR
قمر. [ ق ُ ](اِخ ) شهری است در مصر که در سپیدی مانند گچ است . ابن فارسی گوید که قمری منسوب است به این شهر. گروهی از راویان از آنجا برخاسته اند. (از معجم البلدان ).
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
قمر. [ ق َ م َ ] (اِخ ) رجوع به قمری مازندرانی ، ابن عمر جرجانی شود.
این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان(اربان) از واژه پهلوىِ کَمْریا Kamriya (در اوستا کَمَرا Kamara) به معنى ماهِ آسمان برداشته معرب نموده و ساخت...
(= ماه) این واژه عربی است و پارسی چایگزین آن بجز ماه این است: ماوانگ mâvâng (اوستایی: mâvangh). فانکو آدینات 09163657861
حجر قمر. [ ح َ ج َ رِ ق َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ حجرقمری . ملحی که مشتق از اسید سلنیو ۞ است . رجوع به دزی ج 2 ص 252 شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
سنگ قمر. [ س َگ ِ ق َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی است که آنرا در بلاد عرب شبها در افزونی ماه یابند و آن سفید و شفاف میباشد. گویند اگ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خرگه قمر. [ خ َ گ َ هَِ ق َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرمن ماه . هاله . (از ناظم الاطباء). رجوع به «خرگاه قمر» و «هاله » و «خرگاه » و «خرم...
خرمن قمر. [ خ َ / خ ِ م َ ن ِ ق َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از هاله ٔ دور ماه است . خرمن مه . خرمن ماه .
خرگاه قمر. [ خ َهَِ ق َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از هاله باشد و آن دایره ای است که بعضی اوقات از بخار بهم میرسد چنانچه ماه مر...