قنبل
نویسه گردانی:
QNBL
قنبل . [ قَم ْ ب َ ] (ع اِ) گروه مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || گله ٔ اسب از سی تا چهل یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گله اسب بین پنجاه و بیشتر و گویند بین سی تا چهل . (اقرب الموارد). ج ، قنابل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
قنبل . [ قُم ْ ب ُ ] (ع ص ) مرد درشت . || کودک سبک روح گرم سر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) درختی است . (منتهی الارب )...
قنبل . [ قُم ْ ب ُ ] (اِخ ) نام جد ابوسعد احمدبن عبداﷲبن قنبل مکی است . (از لباب الانساب ).
حصن قنبل . [ ح ِ ن ِ قَم ْ ؟ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 330).