قورة
نویسه گردانی:
QWR
قورة. [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی است با شبیلیة. (منتهی الارب ). دهی است از اشبیلیه ٔ اندلس . ابوعبداﷲ محمدبن سعیدبن احمدبن رزقون قوری محدث بدان منسوب است . (از معجم البلدان ).
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
غورة. [ غ َ رَ ] (ع مص ، اِ) اسم مرت از غَور. (از اقرب الموارد).یکبار آمدن بزمین نشیب . یکبار درآمدن و داخل شدن درچیزی . رجوع به غَور شود. ...
غورة. [ غ َ رَ / غو رَ ] (اِخ ) نام جایی است از نواحی یمامه . در اخبار آمده است : رسول خدا سه اقطاع به مَجّاعةبن مرارة داد و آنها غوره و غرا...
غوره . [ رَ / رِ ] (اِ) انگور نارسیده که مزه ٔ ترش دارد. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) ۞ . حِصرِم . (فرهنگ اسدی ) (مهذب الاسماء). حصرم و انگور ن...
غوره . [ رَ ] (اِخ ) قریه ای است بر دروازه ٔ هرات . (از معجم البلدان ). یکی از قرای هرات ، و منسوب آن غورجی است . (از اللباب فی تهذیب الانسا...
غوره . [ غ ُ رِ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گره ۞ . نام جزیره ای در آفریقای غربی فرانسه ، که جزء سنگال است و روبروی داکار قرار دارد. رجوع به قاموس...
قوره تو. [ رَ ت ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی قصرشیرین . محصول آن غلات ، دیم و صیفی کاری . شغل سکنه ٔ آن زراعت و گله داری است ....
غوره گز. [ رَ / رِ گ َ ] (اِ مرکب ) ۞ قوره گز. نام درختی است که در نواحی مختلف به نامهای گز شاهی ، گَزلی و کِرِه معروف است . رجوع به گز...
قوره جیل . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان ، سکنه ٔ آن 145 تن . آب آن از رودخانه ٔ فش . محصول آن غلات ...
قوره دره . [ رَ دَ رَ ](اِخ ) دهی کوچکی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز، سکنه ٔ آن 50 تن . آب آن از چشمه و رودخانه ٔسقز. محصول ...
آب غوره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) عصاره ای که از غوره ٔ انگور گیرند. امعاسین (کلمه ٔ یونانی ) : غنیمت دان ز آب غوره بغرایی چو میدانی که بیش ا...