قول
نویسه گردانی:
QWL
قول . [ ق َ ] (ع مص ) گفتن . || کشتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): قال القوم بفلان ؛ کشتند فلان را. (منتهی الارب ). || غالب شدن . و از این معنی است : سبحان من تعطف بالعزو قال به ؛ ای غلب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سقوط کردن و افتادن . (از اقرب الموارد). || حکم کردن و اعتقاد داشتن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || روایت کردن . || خطاب کردن . || افترا بستن . || اجتهاد و کوشش کردن . || گرفتن . || اشاره کردن . (از اقرب الموارد). قال برأسه ؛ اشار. || رفتن . قال برجله ؛ مشی . || بلند کردن . قال بثوبه ؛ رفعه . (اقرب الموارد). || زدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).قال بیدیه علی الحائط؛ ضرب بهما. || تکلم . || میل . || موت و مردن . || استراحت . || اقبال کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دوست داشتن و مخصوص خود گردانیدن : قال به ، احبه و اختصه لنفسه . || آماده بودن برای کار. چنانکه گویند: قال فاکل و قال فضرب . (اقرب الموارد). || بمعنی ظن می آید و عمل ظن را میکند به شروطی که یکی از آن شروط آن است که مسبوق به استفهام باشد، دیگر اینکه به لفظ مستقبل باشد، سوم اینکه برای مخاطب باشد، چهارم اینکه بین استفهام و فعل مستفهم عنه چیزی بغیر ازظرف فاصله نشود؛ مثل : اتقول زیداً منطلقاً؛ ای اتظن و بنی سلیم بطور مطلق قول را جاری مجرای ظن گرفته اندچه در استفهام و مخاطب باشد یا نباشد، نحو: قلت زیداً منطلقا؛ ای ظننت زیداً منطلقا. (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
مهمترین مسابقه مردم قزاق در طول جشن نوروز است که بین گروههای مرد و زن برگزار میشود. اگر برنده زنها باشند قزاقها معتقدند آن سال خوب و پربرکتی است اگ...
قال و قول . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع )هیاهو. قال و قیل . قیل و قال . قال مقال . قال قال .
قول و غزل . [ ق َ / قُو ل ُ غ َ زَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به قول شود.
قول استیر. [ ق ُ ؟] (اِخ ) دهی است از دهستان پهلویدژ بخش بانه ٔ شهرستان سقز، سکنه ٔ آن 65 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، توتون ، ماذو...
قول و قرار. [ ق َ / قُو ل ُ ق َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عهد و پیمان . رجوع به قول شود.
قول کاسه گر. [ ق َ / قُو ل ِ س َ / س ِ گ َ ] (اِ مرکب ) نام قولی است از قولهای موسیقی ، یعنی تصنیفی است . (آنندراج ) (برهان ). رجوع به قول و ...
قول منجم بین علم تنجیم و علم هیئت ، و منجّم و هَیَوی (و به قول عربهای امروزی:فلکی) فرق است و نباید آنچه را در مذمّت تنجیم و منجّّم در احادیث شریفه دی...
خلف قول کردن . [ خ ُ ف ِ ق َ / قُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) بدقولی کردن . به قول و قرار خود وفا نکردن . تخلف از میثاق و قرارهای خود کردن . (یادداشت...
قول و قرار دادن . [ ق َ / قُو ل ُ ق َ دَ ] (مص مرکب ) عهد بستن . پیمان بستن . رجوع به قول شود.
غول . (اِ) شبگاه گوسپندان و چهارپایان بود چون خباک . (فرهنگ اسدی ). شبانگاه گوسفندان . (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). شبانگاه یا شبگاه گوسفندان ...