اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کار

نویسه گردانی: KAR
کار. (ع اِ) کشتیهای گندم بار به آب در شده . (منتهی الارب ). کشتیهای به آب در شده که بار آن گندم باشد. (ناظم الاطباء). نوعی کشتی . (المنجد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
کار قدیم . [ رِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کار کهن . امر دیرینه . || کار بی قدر و مبتذل و بی رتبه : چنان زد ز زر گران قدر سیم که شد یاره ٔ ز...
کار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فعل . عمل . کدح . سعی . (ترجمان القرآن ). صنع. (دهار)(ترجمان القرآن ). اعتمال . استعمال . عمل کردن : کشتی بانان...
کار مهتر. [ رِ م ِ ت َ ] (اِخ ) نام کتابی است در علم نجوم تألیف حسن بن الخصیب از حذاق منجمین قرن دوم هجری و معاصر یحیی بن خالد برمکی ...
منبت کار. [ م ُ ن َب ْ ب َ ] (ص مرکب ) کسی که منبت می سازد و کنداگر. (ناظم الاطباء). رجوع به منبت و مدخل بعد شود.
مهمل کار. [ م ُ م َ ] (ص مرکب ) بیهوده کار.
لاله کار.[ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) کِشت کننده ٔ لاله : به کارزار به کاریز خون گشادن چشم بنفشه ٔ سمن آمیغ لاله کار تو باد.سوزنی .
محکم کار. [ م ُ ک َ ] (ص مرکب ) کسی که کار او متقن و استوار و نیکوست : هو امر عقداً منه ؛ محکم کارتر از دیگران است . (منتهی الارب ).
کهنه کار. [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) آزموده . کارآزموده . مجرب . مقابل تازه کار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || سخت گربز. گربز. (از یادداش...
کلان کار. [ ک َ ] (ص مرکب ) توانای در کار و عمل مانند آسمان . (ناظم الاطباء). || کارآزموده . مجرب . حاذق . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
کنده کار. [ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) شخصی را گویند که در مس و برنج و چوب تخته و امثال آن کنده کاری کندیعنی صورت چیزی بکند و نقش نماید و ب...
« قبلی ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۳۶ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.