کار
نویسه گردانی:
KAR
کار. (اِخ ) قریه ای در اصفهان . (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۳۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
کار گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بکار گماشتن . کار راندن . بیگاری : وز آن پس بخوردن گرفتند کارمی و خوان و رامشگر و میگسار.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نکرده کار. [ ن َ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) ناآزموده . ناشی . نامجرب . بی تجربه . (یادداشت مؤلف ). مقابل کرده کار.- امثال :نکرده کار را مبر به کار...
نکوهش کار. [ ن ِ هَِ ] (ص مرکب ) عاذل . ملامت کننده . (یادداشت مؤلف ).
نمیمه کار. [ ن َ می م َ / م ِ] (ص مرکب ) سخن چین . غماز. (آنندراج ). آنکه غیبت می کند و افترا می زند و خوش آمد می گوید. (ناظم الاطباء).
نهفته کار. [ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ). پوشیده کار. در خفا کارکننده و رازدار : فرض گشت آن نهفته کاران راکه به یاری رسند یاران...
یاقوت کار. (ص مرکب ) که یاقوت به کار برد. || چیزی که در آن یاقوت به کار برده باشند : همه زین زرین یاقوت کارکفل پوشهای جواهرنگار.نظامی ...
نادره کار. [ دِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) کسی که کار بی مانند یا بسیار عجیب کند. (فرهنگ نظام ). کننده ٔ کارهای خارق عادت و صانع قابل . (ناظم الاطباء...
ندانم کار. [ ن َ ن َ ] (ص مرکب ) جاهل . بی تجربه . که صلاح کار خود نداند. که مجرب و آزموده نیست و به زیان خود بی تعمق اقدامی کند.
نسیان کار. [ ن ِس ْ ] (ص مرکب ) فراموش کار.