اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کار

نویسه گردانی: KAR
کار. (اِخ ) قریه ای در اصفهان . (معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
تباه کار. [ ت َ ] (ص مرکب ) ضایعکار و فاسدکار و خراب کننده . (ناظم الاطباء). تبه کار. که کاری زشت کند. بدکار. طالح . عاصی . مفسد. فاسق . فاجر. سیا...
پیش کار. [ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) برابر شغل . مقابل عمل . حاجب بزرگ امیرعلی قریب ... در پیش کار ایستاده ،کارهای دولتی را راندن گرفت ...
پیشه کار. [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) (از: پیشه + کار، مزید مؤخری که مبالغه ٔ شغلی را رساند) صنعتگر. صنعتکار. استادکار. پیشه ور. پیشه گر : یکی پیشه...
پاره کار. [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) محبوب شوخ و شنگ . دربرهان بهمین معنی آمده ، بر وزن لاله زار بی شاهدی و صاحب فرهنگ رشیدی شاهد ذیل را آورده...
پالی کار. (اِخ ) ۞ نام سربازان چریک یونانی در جنگ استقلال یونان . || امروز این نام بر کسانی از یونانیان اطلاق می شود که به عادات و س...
پای کار. [ ی ِ ] (اِ مرکب ) جائی که مصالح فراهم آورده زیر عمارت انبار کنند. (غیاث اللغات ).
پخته کار. [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) کارآمد. ضَنَن ، مرد دلاور پخته کار. (منتهی الارب ).
بانی کار. (اِ مرکب ) معمار. (ناظم الاطباء). بنا. || مصنف . مؤلف کتاب . (آنندراج ).
ادعا کار. [ اِدْ دِ ] (ص مرکب ) پرمدعا.
اصل کار. [ اَ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اکسیر. (بحر الجواهر).
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۳۶ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.