اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کار

نویسه گردانی: KAR
کار. (اِخ )قریه ای در آذربایجان . (معجم البلدان در لغت کار).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
شیشه کار. [ شی ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) شیشه گر. شیشه ساز : زین نازکان رعنا بگریز خسرو از آنک در کوی شیشه کاران دیوانه درنگنجد. امیرخسرو (از آنندر...
شیوه کار. [ شی وَ / وِ ] (ص مرکب ) شیوه گر. شیوه باز. (ناظم الاطباء). رجوع به شیوه باز شود.
صنعت کار. [ ص َ ع َ ] (ص مرکب ) هنرمند. افزارمند. صنعتگر.
صیفی کار. [ ص َ ] (نف مرکب ) آنکه صیفی کارد، زارع که به کشت خیار و خربزه و بادنجان و دیگر کشتهای تابستانی پردازد.
صیقل کار. [ ص َ / ص ِ ق َ ] (ص مرکب ) زداینده . جلادهنده . روشنگر. رجوع به صیقل شود.
عرض کار. [ ع َ ض ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جلوه دادن کار. نمایش دادن کار : تا به وقتی که عرض کار بودگر چه درویش تاجدار بود.نظامی .
غفلت کار. [ غ َ / غ ِ ل َ ] (ص مرکب ) آنکه پیوسته غفلت کند. غفلت پیشه . رجوع به غفلت شود : حذر ای غافلان جاهل وارحذر ای جاهلان غفلت کار.مجد ...
قالب کار. [ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) کسی که سیمان یا آهک را برای ساختمان در قالب ریزد. قالب دار.
کار آمدن . [ م َ دَ ](مص مرکب ) درخور بودن . سر و کار داشتن : بدینجا گر اسفندیار آمدی سپه را بدین دشت کار آمدی . فردوسی . || شغلی پیش آمدن . و...
کار نیکو. [ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عرف . (ترجمان القرآن ). کار نیکو و گزیده کردن ، تعاطی . (منتهی الارب ). کار نیکو کردن ، صنعت .- امثال :ک...
« قبلی ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۳۶ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.