کار
نویسه گردانی:
KAR
کار. (اِخ )قریه ای در آذربایجان . (معجم البلدان در لغت کار).
واژه های همانند
۳۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
سوهان کار. (ص مرکب ) کسی که شغل آن سائیدن با سوهان است . (ناظم الاطباء).
سیمان کار. (ص مرکب ) کسی که سیمان را در ساختمان بکار برد. بنایی که دیوارها را سیمان کشد. (فرهنگ فارسی معین ).
ستیزه کار. [ س ِ زَ / زِ ] (ص مرکب ) لجوج . کینه توز. ظالم . نیرومند. قاهر : و [ غوریان ] مردمانی شوخ روی و ستیزه کارند و بد دل و حسودند. (حدو...
خواره کار. [ خوا / خا رَ / رِ ] (ص مرکب ) دشنام دهنده . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع).
خیانت کار. [ ن َ ] (ص مرکب ) خائن . خیانتگر. (یادداشت مؤلف ) : خیانتکار ترسناک بود. (قرةالعیون ).
خورده کار. [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ص مرکب ) خرده کار. کارهای خرد و کوچک . کارهای اندک . || دانا. || باریک بین . (آنندراج ).
شیرین کار. (ص مرکب ) مسخره و کسی که سخنان لطیف و طرفه گوید. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). || شعبده باز و حقه باز....
فرموش کار. [ ف َ ](ص مرکب ) فراموش کار. آنکه از یاد ببرد : به سختی صبر ده تا پای دارم در آسانی مکن فرموش کارم . نظامی .رجوع به فراموش کار شود...
عربده کار. [ ع َ ب َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کس که به دوستان و هم پیالگان خود ستیزه کند.
برزه کار. [ ب َ زَ / زِ ] (ص مرکب ) برزیگر. برزگر. زراعت کننده . (برهان ) (آنندراج ).