کار
نویسه گردانی:
KAR
کار. (اِخ )قریه ای در آذربایجان . (معجم البلدان در لغت کار).
واژه های همانند
۳۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
به فردی گفته می شود که با استفاده از انواع ملات ساختمانی، سرامیک (این واژه انگلیسی است) یا همان کاشی های سفالی را که در کوره های مخصوصی پخته شده است؛ ...
این واژه عربی ـ پارسی است و پارسی جایگزین، اینهاست: ویگراد vigrâd (پارتی: viqrâd)، داونگ dâveng (اوستایی: dâvengha)***** علی محمد عالیقدر 09163657861
کار و کیائی . [ رُ ] (حامص مرکب ) رجوع به کار و کیایی شود.
کار و کیایی . [ رُ ](حامص مرکب ) کارکیایی . پادشاهی . امیری : طاقت آن کار و کیایی نداشت کز غم کار تو رهایی نداشت . نظامی .چو وقت آن نماند پادش...
کار و کاچار. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کار و لوازم آن . کار و اسباب کار : تا میان بسته اند پیش امیردر تک و تاز کار و کاچارند. ناصرخسرو (دیو...
کار و کاسبی . [ رُ س ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کار. شغل . کسب .
موزائیک کار. [ م ُ ] (ص مرکب ) آن که موزائیک سازد. موزائیک ساز. کسی که ساختن موزائیک پیشه دارد.
ناتجربه کار. [ ت َ رِ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) خمر. (منتهی الارب ). نامجرب . ناآزموده . کارناافتاده . که کارآزموده و عالم و عامل و مجرب نیست . صاحب...
کار نادیدگی .[ دی دَ / دِ ] (حامص مرکب ) بی تجربگی . ناشی بودن .
کاربرآوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کار انجام دادن : در آن کوشیدیم که هرچه زودتر کار برآوردیم و دستوری خواستیم . (مجمل التواریخ و القصص ...