گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کار نویسه گردانی: KAR کار. (اِخ ) ۞ الفونس ، ادیب فرانسوی متولد در پاریس نویسنده ٔ انتقادی و مطایبه ای (1890 - 1808). مؤلف کتاب : «زیر درختان زیزفون ۞ » و رسالات ماهیانه ٔ «زنبورها» ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه واژه معنی سرامیک کار به فردی گفته می شود که با استفاده از انواع ملات ساختمانی، سرامیک (این واژه انگلیسی است) یا همان کاشی های سفالی را که در کوره های مخصوصی پخته شده است؛ ... احتیاط کار این واژه عربی ـ پارسی است و پارسی جایگزین، اینهاست: ویگراد vigrâd (پارتی: viqrâd)، داونگ dâveng (اوستایی: dâvengha)***** علی محمد عالیقدر 09163657861 کار و کیائی کار و کیائی . [ رُ ] (حامص مرکب ) رجوع به کار و کیایی شود. کار و کیایی کار و کیایی . [ رُ ](حامص مرکب ) کارکیایی . پادشاهی . امیری : طاقت آن کار و کیایی نداشت کز غم کار تو رهایی نداشت . نظامی .چو وقت آن نماند پادش... کار و کاچار کار و کاچار. [ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کار و لوازم آن . کار و اسباب کار : تا میان بسته اند پیش امیردر تک و تاز کار و کاچارند. ناصرخسرو (دیو... کار و کاسبی کار و کاسبی . [ رُ س ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کار. شغل . کسب . موزائیک کار موزائیک کار. [ م ُ ] (ص مرکب ) آن که موزائیک سازد. موزائیک ساز. کسی که ساختن موزائیک پیشه دارد. ناتجربه کار ناتجربه کار. [ ت َ رِ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) خمر. (منتهی الارب ). نامجرب . ناآزموده . کارناافتاده . که کارآزموده و عالم و عامل و مجرب نیست . صاحب... کار نادیدگی کار نادیدگی .[ دی دَ / دِ ] (حامص مرکب ) بی تجربگی . ناشی بودن . کار برآوردن کاربرآوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کار انجام دادن : در آن کوشیدیم که هرچه زودتر کار برآوردیم و دستوری خواستیم . (مجمل التواریخ و القصص ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲۱ ۲۲ ۲۳ ۲۴ ۲۵ صفحه ۲۶ از ۳۶ ۲۷ ۲۸ ۲۹ ۳۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود