کار بردن
نویسه گردانی:
KAR BRDN
کار بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) ترتیب دادن امور : مردی بود نام او سوفرای ، مردی بزرگوار بود اندر عجم از فرزندان منوچهر بود... فیروز را بر وی ایمنی بود و او را از سیستان طلب کرد و بر همه مملکت خویش کدخدای کرد و گنج خانه و عیال و سپاه که آنجا بماند همه به وی سپرد تا کار همی برد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). || استعمال کردن . به کار زدن : پشیمان شوم ، و چه سود دارد که گردنها زده باشند و خانمانها برکنده و چوب بی اندازه بکار برده . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 101). یا معمائی درآنجا بکار برم ... پس لازم باد بر من زیارت خانه ٔ خداکه در میان مکه است سی بار. (ایضاً بیهقی ص 318).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
کار بالا بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) پیش بردن کار. رجوع به آنندراج شود.
کار پیش بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) مؤلف آنندراج آن را بمعنی کار پیش رفتن گرفته ولی کار پیش بردن متعدی است و این معنی لازم . کار را ر...
کار را بالا بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) کار براه بردن . کار بساز کردن . (آنندراج ). کار چون زر ساختن : چون غبارم جلوه ٔ بیباکی از جا برده است...
کار به راه بردن . [ ب ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) کار بساز کردن .(آنندراج ). رجوع به کار بساز کردن شود : تا نداری از گره سررشته ٔ خود را نگاه کار خود...
سکه ٔ کار کسی را بردن . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ی ِ رِ ک َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ارزش و اعتبار کسی را انداختن : آتش عیاره ای آب عیارم ببرد...