کار رفتن . [ کارْ، رَ ت َ ](مص مرکب ) از پیش رفتن کار. (آنندراج )
: از سر کوی تو هر کو به ملالت برود
نرود کارش و آخر به خجالت برود.
حافظ (ازآنندراج ).
|| (در اصطلاح روسبیان ) کار رفتن زن بد؛ رفتن او به عمل بد. پرداختن روسبی به کار زشت . به تباهی رفتن زن ، بمزد و اجرت .