اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کار ساختن

نویسه گردانی: KAR SAḴTN
کار ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) احتیال . تهیه دیدن :
چرا برنسازی همی کار خویش
که هرگز نیامد چنین کار پیش .

فردوسی .


فرستاده ای آمد از نزد اوی
که شد ساخته کار و پر رنگ و بوی .

فردوسی .


چو بی بهره باشی ز شاهنشهی
چه سازی مرا کار چون تو رهی .

فردوسی .


حال وی بگفت و آنگاه بازنمود که اختیار ما بر تو می افتد بازگرد و کار بساز. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 395). کار تاش و لشکری که آنجاست بسازد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 399).
نیامد وقت آن کورا نوازیم
ز کارافتاده ای را کار سازیم .

نظامی .


بساز ایدوست کارم را که وقت است
ز سر بنشان خمارم را که وقت است .

نظامی .


با شراب تازه زاهد ترشروئی میکند
کو جوانمردی که سازد کار این بی پیر را.

صائب .


- کار کسی را ساختن ؛ او را کشتن . نابود کردن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
کار تمام ساختن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) کار تمام کردن . رجوع بهمین لغت شود.- کار کسی یا جانوری را تمام ساختن ؛ او را کشتن .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.