اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کارگر بودن

نویسه گردانی: KARGR BWDN
کارگر بودن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) کارگر شدن . اثر کردن . مؤثر گردیدن :
نباشد سلیح شما کارگر
بدان جوشن و خود پولاد بر.

فردوسی .


یکی نیزه سالار توران سپاه
بزدبر بر رستم کینه خواه
سنان اندر آمد بچرم کمر
به ببر بیان بر نبد کارگر.

فردوسی .


چون شب درآمد [ فیل گوشان ] خویشتن را در میان دو گوش گرفتند و تیر بر گوشهای ایشان کارگر نبود. (اسکندرنامه ٔ نسخه ٔ سعید نفیسی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.