کار گل . [ رِ گ ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عملگی . فعلگی . زمین کندن و شخم زنی و گل مالی و نظائر آن
: و در همه ٔ ممالک کسی را نگذاشت که به معیشت و عمارت ضیاع خود مشغول شوند الا همه برای او بقلعه ها و قصرها و خندقها زدن و کار گل کردن گرفتار بودند. (تاریخ طبرستان ).
یکی بنده ٔ خویش پنداشتش
زبون دید و در کار گل داشتش .
سعدی (بوستان ).
دگر ره نیازارمش سخت دل
چو یاد آیدم سختی کار گل .
سعدی (بوستان ).
چه بودی که پایم درین کار گل
بگنجی فرورفتی از کام دل .
سعدی (بوستان ).
در خندق طرابلس با جهودانم به کار گل بداشتند. (گلستان ).