کاسه تن .[ س َ
/ س ِ ت َ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی است که از جمیع حیثیات و قابلیتها بی بهره باشد. || کنایه از مرده و میت آدمی هم هست . (برهان )
: نالان رباب از بس زدن هم کفچه سر هم کاسه تن
چوبین خرش زرین رسن ، بس تنگ میدان بین در او.
خاقانی .
|| مردم گوژپشت را نیز گویند. (برهان ).