گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کاشی نویسه گردانی: KAŠY کاشی . (ق ) با یای مجهول ، مخفف کاشکی . (جهانگیری ) (برهان ). ایکاش : کنون در دست ماند از دوست یادی که کاشی هرگز از مادر نزادی . نزاری قهستانی (از جهانگیری ).ز خط گوهرافشان تو باری مرا کاشی که بودی یادگاری .نزاری قهستانی (از جهانگیری ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی کاظم کاشی کاظم کاشی . [ ظِ م ِ ] (اِخ ) (میرزا...) ابن امینا از شعرای ایران و از اهالی کاشان بود، و به هندوستان کوچ کرد در زمره ٔ منشیان عالمگیر پادشا... حسین کاشی حسین کاشی . [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) رجوع به نایب حسین کاشی شود. افضل کاشی افضل کاشی . [ اَ ض َ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به افضل و باباافضل و ریاض العارفین ص 161 شود. بخشای کاشی بخشای کاشی . [ ب َ ی ِ ] (اِخ ) نورالدین محمد. از شاعران قرن دوازدهم هجری و از معاصران حزین بود. حزین در تذکره ٔ خود از اشعار او آورده است . ... غروری کاشی غروری کاشی . [ غ ُ ی ِ ] (اِخ ) یا میر غروری ۞ .نصرآبادی در تذکره ٔ خود گوید. (ج 2 ص 291): سید عزیزی بود. به هند رفت و در آنجا درگذشت . شعرش ای... حسرتی کاشی حسرتی کاشی . [ ح َ رَ ی ِ ] (اِخ ) از شعرای ایران ، معاصر تقی کاشی و حاتم کاشی . شعر او در خلاصةالاشعار آورده شده است . و در صبح گلشن گوید: ا... ملاجان کاشی ملاجان کاشی . [ م ُل ْ لا ن ِ ] (اِخ ) از شاعران قرن دهم است . در تحفه ٔ سامی آرد: معلم اطفال و مخترع خط شکسته بسته است .و رجوع به تحفه ٔ س... کاشی پرسلانی این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. ساکنان کاشی ساکنان کاشی . [ ک ِ ن ِ ] (اِخ ) ازشاعران دوره ٔ صفویه است . رجوع به تذکره ٔ همیشه بهارابوالقاسم بن حیدر نسخه ٔ خطی دانشکده ٔ ادبیات شود. میر یحیی کاشی جنسیت: مرد نام پدر: میرمحمدجعفر شیرازی تولد و وفات: ( ... - ۱۰۶۴) قمری محل تولد: ایران - اصفهان - کاشان شهرت علمی و فرهنگی: شاعر اصلش از شیراز است. در... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود