کافتن . [ ت َ ] (مص ) شکافتن . ترکاندن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (شعوری ج
2 ص
251). دریدن . چاک کردن . (ناظم الاطباء)
: همی بست از گرد تک چشم مهر
همی کافت از شیهه گوش سپهر.
اسدی (گرشاسب نامه ).
کفتن . کافتیدن . غاچ دادن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کندن
: گرد اردوی خود خندق کافتند. (تاریخ شاهی احمد یادگار ص
138).
شنیدم که روزی زمینی بکافت
عظام زنخدان پوسیده یافت .
سعدی .
|| کاویدن . جستجو کردن . تجسس و تفحص نمودن . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بحث . (نصاب ). || تفتیش . (نصاب ). لیکن میان شکافتن و کاویدن فرقی هست زیرا شکافتن بریدنی باشدبدرازی و کاویدن عمق پیدا کردن است در زمین . (برهان ) (آنندراج ). || سوراخ کردن . (ناظم الاطباء)
: سپاه آن صدفها همی کافتند
به خروار در و گهر یافتند.
(گرشاسب نامه ).
-
موی کافتن ؛ مجازاً به غور مطلبی رسیدن .نیک دقت کردن
: که او در سخن موی کافد همی
به تاریکی اندر شکافد همی .
فردوسی .