اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کاکا

نویسه گردانی: KAKA
کاکا. (اِ) میوه ٔ خشک . تنقلات . که بیشتر به اطفال دهند تا به مکتب شایق شود. (برهان ) (آنندراج ). قاقا. قاقالی لی :
گر نخواهد بخواه زود دوال
گوشهایش بگیر و سخت بمال .
در کنارش نه آن زمان کاکا
تا شود سرخ چهره اش چو لکا.

سنائی .


هله کاکای تست هین بشتاب
به دو رکعت بهشت را دریاب .

سنائی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
کاکا ابوالقصر بستی . [ اَ بُل ْ ق َ رِ ب ُ ] (اِخ ) از مشایخ صوفیه است . جامی در نفحات الانس چنین آرد: شیخ الاسلام گفت که وی مردی بزرگ بوده...
حساب جای خود و برادری هم جای خود در حساب و کتاب حتی با برادر خود هم سخت گیر باش
کعکع. [ ک ُ ک ُ ] (ع ص ) سست . بددل . جبان . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.