کام
نویسه گردانی:
KAM
کام . (اِخ ) دهی است ازدهستان اوزرود بخش نور شهرستان آمل . واقع در ده هزارگزی باختر بلده و 40هزارگزی خاور شوسه ٔ چالوس (حدودکندوان ). ناحیه ای است کوهستانی ، سردسیر، دارای 580 تن سکنه میباشد. از چشمه و رودخانه خیمرکلا مشروب میشود. محصولاتش : غلات ، لبنیات ، حبوبات است . اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است اکثرسکنه زمستان برای تأمین معاش به قراء اطراف آمل برای کارگری میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
واژه های همانند
۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
کام دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) حاجت برآوردن . بمراد و آرزو رسانیدن . (آنندراج ). کسی را به مقصود رساندن . آرزوی وی برآوردن : بدو گفت دادم من ا...
کام جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) مراد خواستن . آمال و امانی طلبیدن . عیش و عشرت خواستن : خور و خواب و آرام جوید همی وزان زندگی ، کام جوید ...
کام پی ناس . (اِخ ) ۞ شهری است در برزیل که 99200 تن سکنه دارد. قهوه و ابریشمش معروف است . کارخانه های قندسازی ، ذوب آهن ، چرمسازی و روغن ک...
نام و کام . [ م ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نامداری و کامروائی : ز گیتی بر او نام و کام اندکی است ورا مرگ با زندگانی یکی است . فردوسی .ز قی...
کام و دام . [ م ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بد و خوب .خوب و زشت . نیک و بد. پستی و بلندی و امثال آن . (یادداشت مؤلف ). شیرین و تلخ . راحت و رنج...
کام و ریژ. [ م ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ۞ مراد و مقصود. (برهان ). || هوی و هوس . (برهان ). هر یک از کام و ریژ هم جداگانه به این معنی ...
کام گیرنده . [ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ کام . نایل شونده . موفق . رجوع به گیرنده کام شود.
کام گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب )... در چیزی ؛ نایل شدن به آن چیز. (از آنندراج ). به وصال معشوقه رسیدن . (یادداشت مؤلف ). کام برگرفتن ...
کام گشودن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) یا کام دل گشودن . مراد دل برآمدن . به مراد دل رسیدن : دلبر که جان فرسود ازو کام دلم نگشود از اونومید نتو...
کام راندن . [ دَ ] (مص مرکب )... در چیزی ؛ کامران بودن در آن چیز. کامیاب بودن و بمراد رسیدن . نایل آمدن به آن چیز. (از آنندراج ).بهره بردن ...