کام انجام
نویسه گردانی:
KAM ʼNJAM
کام انجام . [ اَ ] (ص مرکب ) کامروا. عاقبت بخیر. کامیاب . کامران .
- کام انجامی ؛ کامروائی . کامیابی . کامرانی .و تحسر همیخورم که جوان بود و منعم و متنعم و کام انجامی تمام داشت . (چهارمقاله ).
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.