اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کامران شدن

نویسه گردانی: KAMRʼN ŠDN
کامران شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کامروا گشتن . به آرزو رسیدن . پیروز شدن :
هر آنکس که شد کامران در جهان
پرستش کنندش کهان و مهان .

فردوسی .


که با او به ایران برآویختی
چو او کامران شد تو بگریختی .

فردوسی .


نگاه کن که در این خیمه ٔ چهار ستون
چو خسروان ز چه معنی تو کامران شده ای .

ناصرخسرو.


بیچاره آدمی که اگر خود هزار سال
مهلت بیابد از اجل و کامران شود.

سعدی .


یک چند اگر مدیح شوی کامران شوی
صاحب هنر که مال ندارد تغابن است .

سعدی (صاحبیه ).


شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر منتهای همت خود کامران شدم .

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.