اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کامل

نویسه گردانی: KAML
کامل . [ م ِ ](ع ص ) تمام . ج ، کَمَلَة. یقال هو کامل و هم کملة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم فاعل ۞ بمعنی تمام . (از اقرب الموارد). کَمَل . (از اقرب الموارد). رجوع به کمل شود. کمیل . (اقرب الموارد) (تاج العروس ). رجوع به کمیل شود. صحیح . (از ناظم الاطباء). درست و راست شده ، مقابل ناقص . (از فرهنگ نظام ). بی کسر و نقصان . تمام . ج ، کُمَّل . (از ناظم الاطباء). تمام . (فرهنگ نظام ). درست . مکمل . مکمله . وفی . مستغرق . وافی . مطبق . مطبقه . فارغ . فارغه . مفروغ . مفروغه . نافذ. مقضی . مقضیه . (یادداشت مؤلف ) :
ترا کامل همی دیدم به هر کار
ولیکن نیستی در عشق کامل .

منوچهری .


یکی شعر تو شاعرتر ز حسان
یکی لفظ تو کامل تر ز کامل .

منوچهری .


خواندن بی معنی نپسندیی
گر خردت کامل ووافیستی .

ناصرخسرو.


ناقص محتاج را کمال که بخشد
جز گهر بی نیاز ساکن کامل .

ناصرخسرو.


و کاملی که دست نقصان دامن جلال او نگیرد. (سندبادنامه ص 2). دانش کامل آن است که اهل دانش پسندد. (مرزبان نامه ).
تا باطنم از شربت تو نقص نپذرفت
حقا که نشد ظاهرم از فایده کامل .

سنایی (دیوان ، چ مدرس رضوی ، ص 357).


ای ز احتلام تیغت فرزند ملک بالغ
وی ز احترام کلکت نو عهد شرع کامل .

اثیرالدین اخسیکتی .


ظل ظلیل دارد ملکی بسیط وافر
عزم سریع وانگه نفسی شریف کامل .

سلمان ساوجی .


عاقل کامل ، تأمل در این حکایت کند. (کلیله و دمنه ). و به همت بلند و عقل کامل برزویه واثق گشتند. (کلیله و دمنه ).
دولت از خادم و زن چون طلبم
کاملم میل به نقصان چکنم .

خاقانی .


هر کز ۞ ره نقص دید در خود
کامل تر اهل دین شمارش .

خاقانی .


بدشان بهتر از همه نیکان
نیکشان از فرشته کاملتر.

خاقانی .


لاجرم مرد عاقل کامل
ننهد بر حیات دنیا دل .

سعدی (گلستان ).


دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
یحیی بن مظفر ملک عالم و عادل .

حافظ.


|| پر. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام ). || سراسر. || فاضل و عالم و دانا. (ناظم الاطباء). رجل کامل ؛ جامعالمناقب . (اقرب الموارد) :
نه معن زائده معطی بود نه حاتم طی
نه قس ساعده کامل بود نه قیس خطیم .

ادیب صابر.


|| نام بحری از بحور عروض که هر مصرع آن با سه متفاعلن تقطیع شود. (از المعجم چ قزوینی ص 61). بحر خامس از بحور عروض و وزن آن شش متفاعلن است . (تاج العروس ). نام بحری از بحور عروض که در آن به شش متفاعلن بیت تمام شود. (آنندراج ). نام بحری است از عروض که هر مصرعش با سه یا چهار متفاعلن تقطیع میشود. (فرهنگ نظام ). نام بحری است از نوزده بحور اشعار. (غیاث ):
چه کند شمن چو جدا شود شمن از صنم
بجز آنکه روز و شبان نشسته بودبغم .

(ازالمعجم ص 61).


بحری از بحور عروض که در آن به شش متفاعلن بیت تمام شود. کقوله :
عفت الدیار محلها فمقامها
بمنی تاءَبَّدَ غولها فرجامها.

(منتهی الارب ).


نزد عروضیان نام بحری از بحور مختصه به عرب است و آن شش بار متفاعلن است . (کشاف اصطلاحات فنون از عنوان الشرف ). || کامل (تسهیم ...) اصطلاحی است در جانورشناسی . رجوع به تسهیم کامل در همین لغت نامه شود. (جانورشناسی عمومی فاطمی ج 1 ص 148). || در شرح کلمةالسین (آخر مقاله ٔ سوم ) آرد که نام موجودی است که آنچه شایسته ٔ اوست بالفعل او را حاصل باشد چنانکه کلمه ٔ کامل بعضی شرطدیگری کرده اند که کمالات او هم باید از ناحیه ٔ وجود خود باشد نه به اسباب و علل دیگر خارجی و با توجه به این شرط تام و کامل ، در جهان وجود بجز خدا نخواهد بود. و چنانکه شرط اخیر را حذف نمائیم عقول مفارقه هم تام و کامل خواهند بود و فوق التمام و الکمال آن باشد که کمالات دیگران هم از او باشد. رجوع به تمام شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کامل عیار. [ م ِ ع ِ ] (ص مرکب ) زر ده دهی . (فرهنگ نظام ).- نقره ٔ کامل عیار ؛ نقره ٔ خالص . مؤلف تذکرةالملوک آرد: نقره ٔ کامل عیار آن است که...
کامل شدن . [ م ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به انجام رسیدن . انجام شدن . (یادداشت مؤلف ). به حد کمال رسیدن . کمال یافتن . بی نقصان شدن .
کامل پاشا. [ م ِ ] (اِخ ) یوسف ... از وزرای سلطان عبدالعزیز و عربی الاصل بود و در زیر نظر عم خود عثمان پاشا تربیت یافت و از علمای عصر تحصیل عل...
ابن کامل . [ اِ ن ُ م ِ ] (اِخ ) ابوبکر احمدبن کامل بن خلف بن شجرة. مولد او بسرّمن رأی . یکی از مشاهیر علوم قرآن و مفتی در بسیاری ازعلوم . ا...
اداء کامل . [ اَ ءِ م ِ ] (ترکیب وصفی ) بجاآوردن کاریست بطریقی که امر شده است ، مثلاً کسی امام را درک کرده و نماز هم بخواند. (تعریفات جرجان...
اسعد کامل . [ اَ ع َ دِ م ِ ] (اِخ ) تبع اوسط. یکی از ملوک حمیر. سمی لکماله فی الخصال المحمودة فی امر الدنیا و الاَّخرة.
علی کامل . [ ع َ م ِ ] (اِخ ) ابن علی محمد (علی فهمی کامل ...). نویسنده و مورّخ و سیاستمدار بود. وی در سال 1287 هَ . ق . در قاهره متولد شد و ...
کامل آباد. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چایپار بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی . واقع در نه هزارگزی شمال قره ضیاءالدین 3500هزارگزی خاور شو...
کامل آباد. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه .واقع در 12هزارگزی خاور مراغه و چهارهزارگزی راه شمال ارابه رو مرا...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۸ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.