اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کامل

نویسه گردانی: KAML
کامل . [ م ِ ] (اِخ ) ابن فتح بن ثابت بن شاپورمکنی بابوتمام و ملقب به ضریر ازمردم بادر است ۞ در بغداد سکونت کرد. مردی ادیب و فاضل و با ذکاوت بود، در فنون مختلف علم ممارست داشت . حافظ شعر و اخبار بسیار بود. وی در دین خویش متهم بود و از ابوالفتح علی بن علی بن زهمویه حدیث شنید. و از او رسالات و اشعاری باقی مانده است . او راست :
و فی الاوانس من بغداد آنسة
لهامن القلب ما تهوی و تختار
سالتها نهلة من ریقها بدمی
و لیس الا خفیف الطرف سمسار
عندالعذول اعتراضات و لائمة
و عند قلبی جوابات و اعذار.
رجوع به معجم الادبا و فوات الوفیات ج 2 ص 138 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
کامل . [ م ِ ] (اِخ ) الملک ... صاحب میافارقین . رجوع به الملک الکامل و محمدبن غازی شود.
کامل . [ م ِ ] (اِخ ) محمد... الخلعی . موسیقی دان مصری . «موسیقی شرقی » و «نیل الامانی فی ضروب الاغانی » از تألیفات اوست . صدای دلکشی داشت و ع...
کامل . [ م ِ ] (اِخ ) (ملک ...) ناصرالدین محمدبن عادل . رجوع به ابوبکر محمدبن ایوب و ص 60 و 61 و 152 نقودالعربیه شود.
آزگار، رسا، پـُروَند، رساوند
پارُن، دُوکان، اُسپُور، وَسپور(پهلوی)؛ آرَسته (برهان)، رِسا (بهروز)، پُر، بی‌آک (= ‏بی‌عیب)، هَرویسپ، درست؛
بیکاست
این واژه تازى (اربى) است و برابر پارسى آن اینهاست: اُسپور Ospur (پهلوى: کامل ، تمام ، صاحب کمال- در پهلوى اُسپوردن Ospurdan : کامل-تکمیل-تمام-مرتب کرد...
کامل بک . [ م ِ ب َ ] (اِخ ) از شعرای متأخر عثمانی برادر فاضل بک و نوه ٔ طاهر عمر است ... به سن جوانی بدرود حیات گفت . (از قاموس الاعلام ترکی...
کامل عقل . [ م ِ ع َ ] (ص مرکب ) کامل العقل . رجوع به کامل العقل در همین لغت نامه شود : دستوروزراء کامل عقل و منشور حکماء صاحب تجربه را منسو...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۸ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.