کام و کر. [ م ُ ک َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) مراد و هوی . از اتباع و کر بمعنی مراد و مقصود است . (یادداشت مؤلف )
: کار بی علم کام و کر ندهد
تخم بی مغز بار و بر ندهد.
سنایی غزنوی (از فرهنگ نظام ) (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
دهر اگر خوان زندگانی ساخت
خورد هر چاشنی که کام و کر است .
خاقانی .
|| قدرت و توان . (یادداشت مؤلف )
: ای بذل تو سیم و زر، وی کار تو کام و کر
وی رأی تو ماه و خور، وی صنع تو رفق و کین .
مختاری (یادداشت مؤلف ).