اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کآن

نویسه گردانی: KʼAN
کآن . (موصول + ضمیر اشاره ) گاه در رسم خط فارسی «که ٔ»موصول با اسم اشاره ٔ آن یا این یا برخی از حروف اضافه یا ضمایر به صورت کاف تنها درمی آید و با کلمه ٔ پس از خود ترکیب می شود بدینسان : کان ، کاین ، کز، کش ، کت (که آن ، که این ، که از، که اش ، که ات ) :
و آن شب تیره کآن ستاره برفت
و آمد از آسمان بگوش تراک .

خسروانی .


از او گر نوشته بمن بر بدیست
نگردد بپرهیز کآن ایزدیست .

فردوسی .


ز توران و از هند و از چین و روم
ز هر کشوری کآن بد آباد بوم .

فردوسی .


بسی راغ کآن رزمگاه من است
به هر سو نشان سپاه من است .

فردوسی .


کسی را کآن سخن در گوش رفتی
گر افلاطون بدی از هوش رفتی .

نظامی .


بجان تا بدین گنگ بار از شگفت
چه بینیم کان یاد باید گرفت .

اسدی .


مبر گفت غم کآن کنم کت هواست
به هر روی فرمان و رایت رواست .

اسدی .


و رجوع به «که »و «آن » شود. || (پسوند) کان در کلمه ٔ نیاکان بر خلاف تصور برخی علامت جمع نیست بلکه فقط «ان » علامت جمع است و «ک » دنباله ٔ کلمه ٔ نیا است که در پهلوی نیاک ۞ و جمع آن نیاکان بوده است . رجوع به کلمه ٔ نیا در برهان و حواشی آقای دکتر معین شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
دریجه کان . [ دَ ج َ ] (اِخ ) دریجق که قریه ای است . (از الانساب سمعانی ). رجوع به دریجق شود.
پورتی کان . [ ] (اِخ ) نامی که دیودور مورخ بجای اُکسی کانوس نوشته است . (ایران باستان ج 2 ص 1842).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کائناً ما کان . [ ءِ نَن ْ ] (ع ق مرکب ) هر چه باشد : و غیر هستی کائناً ماکان محتاج است به هستی . (ملامحسن فیض ).
کائناً من کان .[ ءِ نَن ْ م َ ] (ع ق مرکب ) هر که باشد : کائناً من کان خاک در تست که ز خاک اینهمه کائن تو کنی . خاقانی .و مال ایتام و غائ...
لو کان و لابد. [ ل َ ن َ وَ ب ُدد ] (ع جمله ٔ فعلیه ) اگر بود و ناچار.
کائن و من کان .[ ءِ ن ُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از مخلوقات . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به کائناً من کان شود.
ان کان و لابد. [ اِ کان َ وَ ب ُدْ دَ ] (ع جمله ٔ شرطیه ، ق شرطی ) در صورت لزوم . در صورت ناچاری . اگر چاره ای نیست .
عامل دریا و کان . [ م ِ ل ِ دَرْ وَ / وُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.