کاو
نویسه گردانی:
KAW
کاو. (اِمص ) کاویدن . (ناظم الاطباء) (برهان ). رجوع به کاویدن شود. || (ص ) دلیرو شجاع . || خوش قد و قامت . (ناظم الاطباء)(برهان ). || (نف ) کاونده . (برهان ). تفتیش کننده و همیشه مرکب با اسم استعمال میشود. (ناظم الاطباء). در مرکبات بصورت مزید مؤخر استعمال میشود.
- روانکاو ؛ کسی که از روی اصول علم روانشناسی درون اشخاص را مطالعه کند. رجوع به روانکاو شود.
- کنجکاو ؛ بسیار جستجو کننده . کسی که بدقت در امری بررسی کند. ریزبین . دقیق . رجوع به کلمه ٔ کنجکاو شود.
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
سوراخ کاو. (اِ مرکب ) مته . (صراح اللغة).
دندان کاو. [ دَ ] (اِ مرکب ) دندان آپریز. خلال .(از آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از بحر الجواهر)(از ناظم الاطباء). رجوع به خلال و دندان آپریز ...
انگبین کاو. [ اَ گ َ / گ ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) محبض . چوبی که عسل به وی بیرون کنند. (یادداشت مؤلف ).
کعو. [ ک َع ْوْ ] (ع مص ) بددل شدن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ).