کبر
نویسه گردانی:
KBR
کبر. [ ک ُ ] (ع مص ) بزرگ گردیدن . || کلان و تن دار شدن . || (اِمص ) بزرگی . (منتهی الارب ). شرف . (اقرب الموارد). || (اِ) بزرگ هر چیز. (اقرب الموارد). معظم چیزی . (منتهی الارب ).
- کبرالقوم ؛ کلان و بزرگتر قوم . و اول شخص در خویشاوندان . و نزدیکتر از خویشان به رئیس طایفه . (ناظم الاطباء). فی الحدیث : الولاء للکبر؛ یعنی الولاء للابن دون ابن الابن . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۷ ثانیه
کبر فروختن . [ ک ِ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) باد کردن . (یادداشت مؤلف ). کبر نمودن . تکبر کردن . رجوع به کبر کردن شود.
کبر کازرونی . [ ک َ ب َ رِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )اسم شیرازی خرنوب شامی است . (فهرست مخزن الادویه ).
کبر حاصل کردن . [ ک ِ ص ِ ک َدَ ] (مص مرکب ) کبر آوردن . رجوع به کبر آوردن شود. || تفاخر کردن . رجوع به تفاخر کردن شود.