اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کبریت

نویسه گردانی: KBRYT
کبریت . [ ک ِ ] (ع اِ) چوب کوچک و باریکی که در نوک آن گوگرد باشد. (ناظم الاطباء). فارسیان خسی را گویند که به آب گوگرد تر کرده خشک سازند و به اندک گرمی آتش گیرد و برای افروختن شمع و چراغ بکار آیدو در عرف هند آن را یاسلائی خوانند و این مجاز است از عالم تسمیة الشی ٔ باسم مادته ، مثل شمع که بمعنی موم است و بر فتیله ٔ موم اطلاق کنند. (آنندراج ). در قدیم کبریت از تکه چوبهای باریک یا چوب شاهدانه ساخته می شد که یک یا دو سر آن را در گوگرد مذاب برده بودند و افروخته نمی شد مگر در تماس با جسمی مشتعل . نخستین کبریت شیمیائی در حدود 1809 م . پیدا شد. این کبریت عبارت از چوبهای باریکی بود که سرهای آن را گوگردی کرده و سپس در کلرات پتاسیم و رصن (Lycopode) و گوگرد اکسیژنه می آغشتند و در محلول اسید سولفوریک فرو می بردند. بعد این کبریت به کبریتی که در اثر مالش مشتعل میگردید تبدیل شد که خمیر آن از کلرات پتاسیم ، سولفورآنتیمون و آب صمغ بود و با مالیدن به قطعه ای کاغذ شیشه ای روشن میشد. در سال 1731 م . شارل سوریای فرانسوی کبریت فسفری را اختراع کرد که با فسفر سفید ساخته می شد. چون بکار بردن فسفر سفید خطرناک بود کارل فرانس و لوندسترم ۞ مخلوطی از فسفر سفید و قرمز بکار بردند که فسفر بی شکل نامیده می شد. این مطلب درخور ذکر است که آلمانها عزت و شکوه این اختراع را برای کامرر ۞ قائلند در حالی که وی کاری جز تأسیس کارخانه ٔ کبریت سازی در 1832 م . نکرد. اطریشیها و هنگریها هم این اختراع را از اتین رومر ۞ و پرشل ۞ می دانند (از لاروس ).
- جعبه ٔ کبریت ؛ قوطی کبریت . جعبه مانندی از چوب نازک سطح خارجی آن را کاغذی نازک چسبانند. طول این جعبه در حدود 5 سانتی متر و عرضش در حدود 3 سانتی متر و ارتفاعش در حدود یک سانتی متر و نیم است و چوبهای کبریت را که به خمیر کبریت آغشته شده در آن می چینند. دو پهلوی این جعبه به ماده ٔمخصوص آغشته است و سمباده مانند و زبر است ، سر آغشته به خمیر چوب کبریت را برای مشتعل شدن به آن کشند.
- چوب کبریت ؛ قطعه چوب باریک کوتاه که طولش بطور متوسط در حدود چهارسانتی متر است و معمولا از چوب یا مقوا یا کاغذ آمیخته یا شمع و مانند آنها ساخته می شود و یک سرش آغشته به خمیر کبریت است .
- قوطی کبریت ؛ جعبه ٔ کبریت . رجوع به جعبه ٔ کبریت شود.
- کبریت فرنگی ؛ کبریتی که نوک گوگردی آنرا در خمیری از خمیر فسفر و کلرات پتاس فرو برده اند و بواسطه ٔ اصطکاک آتش می گیرد. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
کبریت . [ ک ِ ] (ع اِ) ۞ گوگرد.(برهان ) (دهار) (مفاتیح العلوم ) (مهذب الاسماء). گوگرد و این معرب است . (آنندراج ). گوگرد که به هندی گندیک گ...
کبریت دان . [ ک ِ ] (اِ مرکب ) جایی که کبریت در آن نهند.
کبریت ساز.[ ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه کبریت سازد. (فرهنگ فارسی معین ). که کبریت درست کند. که بصنعت کبریت پیدا آرد.
کبریت سازی . [ ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل کبریت ساز. (فرهنگ فارسی معین ). کار سازنده ٔ کبریت . || (اِ مرکب ) محل و دکان کبریت ساز. (فرهنگ ...
کبریت فروش . [ ِک ف ُ ] (نف مرکب ) آنکه کبریت فروشد. فروشنده ٔ کبریت .
کبریت زدن . [ ک ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن سرچوب آغشته به گوگرد به سنباده ٔ موضوع بر کناره ٔ قوطی کبریت و افروختن آن . (از یادداشت مؤلف )...
کبریت احمر. [ ک ِ ت ِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گوگرد سرخ . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). و گوگرد سرخ بغایت کمیاب است (غیاث اللغات )....
کبریت فروشی . [ ک ِ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل آنکه کبریت فروشد. || (اِ مرکب ) جای فروختن کبریت . جایی که در آن کبریت فروشند.
کبریت کشیدن . [ ک ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کبریت زدن . گیراندن چوب کبریت . مشتعل کردن یک دانه کبریت . رجوع به کبریت زدن شود. || شکل ...
کبریت الدخان . [ ک ِ تُدْ دُ ] (ع اِ مرکب ) نوشادر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
ali
۱۳۸۹/۰۴/۰۸ Iran
0
0

تاریخ 1731 در متن موجود غلط و صحیح آن 1831 است.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.