کبک
نویسه گردانی:
KBK
کبک . [ ک َ ب َ ] (اِخ ) یکی از شاهزادگان ماوراءالنهر که در سال 711 هَ . ق . در زمان پادشاهی الجایتو با برادرش یسوربر خراسان تاختن کرد و بعد از خرابی بسیار بازگشت . الجایتو سلطان ابوسعید را به پادشاهی خراسان فرستاد.یسور میل ایران کرد و به مطاوعت درآمد و کبک بدین سبب به جنگ برادر آمد اما منهزم شد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن چ ادوارد براون ص 577 و 598 و 599 شود.
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۶ ثانیه
کبک و روباه . [ ک َ ک ُ ] (اِخ ) نام رودی است . آبش تلخ و شور و بی فایده است . از چشمه ٔ بی بی حکیمه برخیزد و از میان ناحیه ٔ لیراوی کوه کی...
غنچه ٔ کبک دری . [ غ ُ چ َ / چ ِ ی ِ ک َ ک ِ دَ ] (اِخ ) نوایی از نواهای باربد. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). نام یکی از سی لحن باربد است و آن ...
پنجه ٔ کبک دری . [ پ َ ج َ / ج ِ ی ِ ک َ ک ِ دَ ] (اِ مرکب )نام لحن هفتم است از سی لحن باربد. مقامی است از ساخته های باربد، در موسیقی بقول ...