اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کبود

نویسه گردانی: KBWD
کبود. [ ] (اِخ ) شهری کوچک از (ولایت ارمن ) و حقوق دیوانیش چهار هزار و سیصد دینار است . (نزهةالقلوب چ اروپا مقاله ٔ سوم ص 101).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
کبود. [ ک َ ] (ص ) رنگی است معروف که آسمان بدان رنگ است . (برهان ). نیلگون . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نیلی . لاجوردی . هر چیز که به رنگ ن...
کبود. [ ک َ ] (اِ) اسم هندی شفنین بری است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
کبود. [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کبد [ ک َ /ک ِ ] و کَبِد و این قلیل است . (از اقرب الموارد).
کبود. [ ک َ ] (اِخ ) قریه ای است ،بین آن و سمرقند چهار فرسنگ است . (معجم البلدان ).
چم کبود. [ چ َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاه که در 18 هزارگزی شمال سنقر، کنار راه فرعی بشیرآباد ...
چم کبود. [ چ َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام که در 8 هزارگزی جنوب خاوری چرداول ،کنار راه فرعی مالرو شیروان ...
آب کبود. [ ب ِ ک َ ] (اِخ ) نام دریای چین . بحر اخضر. و در افسانه های قدیم آمده است که هر شب زنان نیکوروی از آن آب برآیند و در دامن کوهی...
ده کبود. [ دِه ْ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در12هزارگزی شمال نورآباد. دارای 240 تن سکنه می با...
ده کبود. [ دِه ْ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دروفرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 32هزارگزی خاور کرمانشاه . سکنه ٔ آن 250 تن ...
سیل کبود. [ س ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دالوند بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد. دارای 208 تن سکنه . آب آن از چشمه ٔ سیل کبود. محصول آنجا ...
« قبلی صفحه ۱ از ۹ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.