کبی
نویسه گردانی:
KBY
کبی . [ ک ُ با ] (ع اِ) ج ِ کِباء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به کباء شود.
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
کبی . [ ک َ ] (اِ) میمون سیاه را گویند ۞ . (برهان ) (آنندراج ). بوزنه بود. (اوبهی ). میمون . بوزینه . (ناظم الاطباء). قِرْد. (دهار). اسم فارسی ...
کبی دار. [ ک َ ] (نف مرکب ) نگاه دارنده ٔ کبی . قَرّاد. (یادداشت مؤلف ). کپی دار.